حکمة الاشراق
حِکْمَةُ الْاِشْراق، نام و عنوان اثر پرآوازۀ شیخ شهابالدین یحیی بن امیرک سهروردی (مق 587 ق/ 1191 م) مشتمل بر اصول دستگاه فلسفۀ اشراقی که مصنفِ فیلسوف، خود را زندهکنندۀ آن خوانده است («کلمة … »، 117؛ نک : صدرالدین، 6/ 199).
دربارۀ تسمیۀ کتاب و نظامِ فلسفیِ موصوف در آن به حکمت اشراق، سهروردی و شارحان نامدار کتاب او با اشارات و تعابیر مختلف، اما قریب به یک معنی، سخن راندهاند. چون حکمت به مثابۀ شرارههای نور ــ شروق ــ به شکل شهابهای قدسی از انوار روحانیِ سماوی بر نفس، بر حسب استعداد او، وارد میشود (سهروردی، «المشارع … »، 504)؛ یا چون مبتنی بر حکمت کشفی و ذوقی مشرقیـان ــ مردمِ مشرق، سرچشمۀ نـور ــ یعنی ایرانیان است، به حکمت اشراقی، یعنی ظهور و تابش انوار عقلیه بر نفس به وقتِ تجرد آن، نامبردار شده است (شهرزوری، 16؛ قطبالدین، 11؛ نیز نک : کربن، «بنمایهها … »، 44-46؛ نصر، 129-131).
سفر از شرق به غرب، استعارهای برای انتقال از عالم علوی به عالم سفلی و جهان هیولانی در «قصة الغربة الغربیۀ» سهروردی (ص 276) هم رابطۀ میان حکمت مشرقی و حکمت اشراق را نشان میدهد. آن شرارههای نور نیز همان است که حکمای کهن ایران از آن به «خرّه» (سهروردی، «المشارع»، همـانجا) یـا «فرّه» ــ فیض و نور ایزدی ــ تعبیر کردهاند و سرچشمههای آن انـوار مینوی است که بـر دل حکیمْ ــ خسروان ایران، همچون کیخسرو ــ وارد می شده است (همو، «حکمة ... »، 157). جز آن، بعضی از تمثیلات و رموز حکمت اشراقی ملهم از اساطیر ایران است و این نیز پیوند لفظی و معنوی میان حکمت مشرقیان و حکمت اشراق را تأیید میکند. اینکه سهروردی و دیگران حکمت اشراقی را حکمت خسروانی، حکمت مشارقه یا مشرقیه، فلسفۀ نوریه، و علمالانوار خواندهاند، هم از اینجا بر میخیزد. سهروردی در حکمة الاشراق و بعضی آثار دیگر خود به سرچشمههای حکمت اشراقی اشاره کرده، و گروهی از حکیمان یونانی و ایرانی چون هرمس و آغاثاذیمون و افلاطون و نخستین انسان، کیومرث، و آنگاه فریدون و کیخسرو و جاماسب و چند تن دیگر را در ایجاد و پرورش این نظام فلسفی سهیم دانسته است (همان، 10-11؛ «التلویحات»، 111-112، «المشارع»، 502-503؛ برای بعضی ملاحظات مهم دربارۀ تلقی سهروردی از حکمای یونانی و ایرانی، نک : کربن، همان، 31-32).
دربارۀ سبب تصنیف کتاب، سهروردی تصریح کرده است که به خواهش و اصرارِ «اِخوان»، و برای احتراز از عصیان بر پروردگار ــ که از عالمان و حکیمان پیمان گرفته است تا جویندگان و طالبان مستعد را علم و حکمت بیاموزند ــ بدان کار دشوار دست یازیده است و آنچه از راه کشف و ذوق در خلوات و تجردهای خود از عالم ماده دریافته بوده، در آن درج کرده است؛ وگرنه داعیهای بر اظهار آنچه از عالم علوی بر او وارد شده بوده، نداشته است («حکمة»، 9؛ شهرزوری، 16-17). در مؤخرۀ کتاب «حکمة الاشراق» هم خطاب به همین دوستان و یاران ــ اخوان ــ وصیتی گزارده و آنها را به تمسک به اوامر الٰهی و احتراز از مناهی او که نورالانوار مطلق است، سفارش کرده است (ص 257- 258). به نظر میرسد مراد از این «اخوان»، یاران و شاگردان اشراقی مشرباند که سهروردی آنها را سزاوار بحث و تدقیق در اسرار کتاب حکمة الاشراق دانسته («المشارع»، 401؛ قس: ضیایی، 321-322)، و متذکر شده است که به روزگار جوانی و پیش از تصنیف حکمة الاشراق یا در فترتهای میان تصنیف آن، کتابهایی دیگر برای آنان، چون التلویحات، اللمحات؛ و به قول شهرزوری (ص 19-20)، همچنین المشارع و المطارحات؛ و به گفتۀ قطبالدین شیرازی (ص 14) علاوه بر آنها، کتابهای المقاومات، الالواح العمادیة، و الهیاکل را به شیوۀ مشائیان تصنیف کرده، و قواعد حکمت مشاء را به اجمال در آنها درج کرده است (قس: نصر، 134، که اظهار داشته حکمة الاشراق، طی چند ماه نوشته شده است). بنابراین، اشارۀ سهروردی به حکمة الاشراق در کتابهای دیگرش چون «المقاومات» (ص 192) و «المشارع» (ص 194، 361، 453، 483) و «اللمحات» (ص 175) به معنی تقدم تصنیف حکمة الاشراق بر آن کتابها نیست (قس: حبیبی، 10-11، حاشیۀ 2).
اما آنچه او در حکمة الاشراق آورده، به شیوهای دیگر یعنی ذوق و کشف و مشاهدۀ انوار است که خود آن را نزدیکترین راه برای وصول به حقیقت، و آن کتاب را مهذبتر و منظمتر از آثار دیگر دانسته است. او همچنین آورده است که حکمت اشراقی، نه با فکر و رؤیت، بلکه از راهی دیگر، یعنی کشف و شهود به دنبال ریاضتهای سخت و مجاهدتهای پایدار و رنجآلود، برای او حاصل شده، و سپس حجت و برهان و فکر و نظر را بر آن بار کرده است؛ چندانکه اگر از آن حجتها و برهانها بگذرند، کسی نتواند او را در صحت آنچه در این کتاب آورده است، به تردید بیفکَنَد («حکمة»، 10). قطبالدین هم از مهارت و چیرهدستی شهابالدین در حکمت بحثی و حکمت ذوقی سخن رانده است و حکمة الاشراق را جامع هر دو وجه به بهترین شیوه دانسته است؛ و البته اشاره کرده که حکمت بحثی هم در این کتاب رنگ اشراقی دارد و این همان شیوهای است که حکیمان بزرگ متقدم، که خود در زمرۀ اصفیا، اولیا و انبیا بودهاند، آن را بنیاد کردهاند. بدین سبب حکمة الاشراق، گویی گنجی نهان و درّی ناسفته و نگینی بیرکاب است که از غایت ایجاز به اعجاز پهلو میزند (ص 11-15).
باید گفت بسیاری از مباحث و نکات فلسفۀ اشراقی مندرج در کتاب حکمة الاشراق در دیگر آثار سهروردی نیامده است؛ یا اگر بعضی از آنها به ندرت در کتابهایی چون التلویحات آمده است، غالباً به زبان و بیان و شیوۀ دیگر، بر اساس حکمت بحثی مشاء مطرح است. چنانکه مباحث مربوط به حقیقت نور، نورالانوار و فعل آن، انوار قاهره و ترتیب الوجود در «حکمة الاشراق» (ص 106-186)، مشابه مباحث مربوط به واجب الوجود، مبادی و غایات و ترتیب وجود و کیفیت فعل آن در «التلویحات» (ص 33-50) است، ولی آن مبتنی بر دیدگاههای اشراقی، و این یکی بر اساس حکمت مشائی است. یا آنچه زیر عنوان اعتبارات عقلی و جوهر و عرض در «حکمة الاشراق» آمده است (ص 64-105)، با آنچه دربارۀ جوهر و عرض و مقولات و اثبات عرضیت بعضی و جوهریت بعضی دیگر در «المشارع» دیده میشود (ص 218-302)، واجد همان نسبت است. البته بعضی نکات و قواعد اشراقی، مانند قاعدۀ امکان اشرف در «حکمة الاشراق» به تفصیل (ص 156-167) و در «التلویحات» به اجمال تمام و با بیانی دیگر (ص 51-52) آمده است.
از بعضی اشارات شهابالدین سهروردی پیدا ست که حکمة ـ الاشراق را مهمترین اثر خود، و حاصل القائات و الهامات روحالقدس، و مشتمل بر «حکمتی شگفت و عاری از تکلف» که فطرت آدمی به درستی آن گواهی دهد («اللمحات»، «المقاومات»، همانجاها) میدانسته است. به همین سبب «اخوان» را بهصراحت توصیه کرده که آن را از دسترس کسانی که ارزش آن را نمیشناسند و عمق معانی آن را در نمییابند، دور نگاه دارند، و جز به کسانی که محب نور الٰهیاند و در فلسفۀ مشائی و علوم ارسطویی هم کامل شدهاند، ندهند؛ و اینان هم باید پیش از خواندن کتاب و درک معانی آن، 40 روز ریاضت کشند و یکسره در نور حق متأمل شوند و اوامر کسی را که به اسرار کتاب آگاه است، به گوش گیرند تا نکتهها را دریابند و رموزش را بگشایند («حکمة»، 258- 259؛ شهرزوری، 599-601). با آنکه سهروردی معتقد بوده است که آنچه از اسرار الٰهی بر او القا شده، هیچکس از فیلسوفان را دست نداده است (همانجاها)، جویندگان فلسفه را تذکر داده که سخن فیلسوفان کهن هم رمزآلود و پوشیده در استعارات است؛ و دیگران به همین سبب ظاهر سخنان آنان را گرفتهاند و باطن آن را درنیافتهاند («حکمة»، 10-11).
کتاب حکمة الاشراق مشتمل بر یک مقدمه و دو «قسم» است. هر قسم به چند «مقاله»، بعضی مقالهها به چند «ضابط» و بعضی ضابطها به چند «فصل» و « دقیقه» و «قاعده»؛ و بعضی دیگر از مقالهها خود به چند «فصل» ، و بعضی از فصلها به چند «قاعده» و «حکومة»؛ و گاه بعضی قاعدهها هم به چند حکومة تقسیم شده است. سهروردی در مقدمۀ خود پس از ستایش پروردگار و ذکر سبـب تصنیف کتـاب و پنـد بـه «اخـوان» (نک : سطرهای پیشین) مختصری دربارۀ علمالانوار و ذوق پیشوایان حکمت چون افلاطونِ «صاحب الاید و النور»، هرمس «والد الحکماء» و طریقت حکیمان ایران سخن رانده، و یادآور شده است که حکیمان چند دستهاند: حکیمِ بحّاثِ متألّه؛ حکیم متوغل در تألّه و دور از حکمت بحثی؛ حکیم بحّاث که اهل تأله نیست؛ حکیم الٰهی متوغل در تأله و متوسط یا ضعیف در بحث؛ حکیم بحّاث و متوسط یا ضعیف در تأله. از این میان اگر حکیمی متوغل در حکمت الٰهی و هم متبحر در حکمت بحثی شناخته آید، ریاست جهان باید از آنِ او باشد که خلیفة الله است؛ و اگر یافت نشود، حکیم متألهِ متوسط در بحث؛ و اگر او نیز پیدا نگردد، حکیمی که فقط متوغل در تأله است. باید دانست که عرصۀ خاک هیچگاه از حکیم متأله تهی نیست و از اینرو، حکیم متوغل در بحث و دور از تأله سزاوار ریاست جهان نیست. مراد از ریاست جهان، نه استیلای به قهر و زور، بلکه چیرگی آشکار (مانند کیومرث و فریدون و کیخسرو) یا نهان (دیگر حکیمان متأله مشهور یا گمنام) بر نفس و روح جهان است؛ و او همان است که جملۀ خلق او را «قطب» میخوانند. بهترین طالبان حکمت هم کسانیاند که هر دو وجه حکمت الٰهی و بحثی را میجویند («حکمة»، 11-13).
«قسم» اول کتاب، دربارۀ «ضوابط فکر» یعنی منطق، مشتمل بر 3 مقاله است. مباحثی چون دلالت لفظ بر معنی، تصور و تصدیق، ماهیت، فرق میان اَعراض ذاتی و غریب، وجود کلی در خارج، معارف انسان، و نقد قاعدۀ مشائی در تعریفات، در مقالۀ اول زیر عنوان «معارف و تعریف» و طی 7 ضابط و یک فصل و یک قاعده مطرح شده است (ص 14-21). مقالۀ دوم در 7 ضابط و یک دقیقه و دو قاعده و 5 فصل دربارۀ حجتها و مبادی آن، به بحث در اقسام و جهات قضایا، و بهخصوص نظریۀ قضیۀ ضروریۀ بتّاته که از ابداعات سهروردی است (در این باره، نک : رشر، 153 بب )، انواع قیاس، تمثیل، برهانهای اِنّی و لِمّی، و نقد این قاعده که همۀ قضایا به موجبۀ ضروریه باز میگردد، اختصاص یافته است (ص 22-45). دربارۀ مغالطات و بعضی قواعد اشراقی و نقد بعضی قواعد مشائی در آن، بحث در مقومات شیء، بحث در صورت و هیولى، ابطال جوهر فرد، مُثُل، جواز صدور بسیط از مرکب، و ابطال جسمانیت شعاع، از جمله مباحث مقالۀ سوم، در 3 فصل اصلی و 8 قاعده و دوفصل فرعی و چند حکومة است (ص 46-105).
«قسم» دوم از حکمة الاشراق در انوار الٰهیه و نورالانوار و مبادی وجود و ترتیب آن، شامل 5 مقاله است. در مقالۀ اول، شامل 9 فصل و یک حکومة، دربارۀ حقیقت نور و ظلمت، احتیاج جسم در وجود به نور مجرد، اقسام نور، اختلاف انوار مجرده به نقص و کمال نه به نوع (ص 106-124)؛ در مقالۀ دوم دربارۀ صدور معلول واحد از واحد حقیقی، احکام برزخ، ارادی بودن حرکات افلاک، کیفیت صدور کثرت از نورالانوار، توجه قهری هر نور عالی به نور سافل و محبت هر نور سافل به عالی، ارباب انواع، علم خدا به قاعدۀ اشراقی، قاعدۀ امکان اشرف و چند فصل و قاعدۀ دیگر (ص 125-170) سخن رانده است. مقالۀ سوم دربارۀ کیفیت فعل نورالانوار قاهره و تکمله دربارۀ حرکات علوی است. سهروردی در این مقاله، طی 4 فصل و یک قاعده، از ازلیت فعل نور الانوار، قِدَمِ عالم و حرکات دوریۀ تامۀ افلاک، ازلیت زمان و مکان، و جعل ماهیت سخن رانده است (ص 171-186). مقالۀ چهارم در 8 فصل، دربارۀ برزخ و مسائل آن، حواس پنجگانۀ ظاهره، تغییر در کیف نه در صور جوهریه، نسبت میان نفس ناطقه و روح حیوانی، نامنحصر بودن حواس باطن به 5 حس، حقیقت صُوَر مَرایا و تخیل است (ص 187-216)؛ و مقالۀ پنجم به مباحثی چون تناسخ، احوال نفوس انسانی بعد از مفارقت از بدن، شر و شقاوت، کیفیت صدور موالید نامتناهی از علویات، سبب انذارات و اطلاع بر امور غیبی و آنچه کاملان از این امور در مییابند، و احوال سالکان، در 9 فصل و یک قاعده، اختصاص یافته است (ص 216-257).
تاریخ تصنیف حکمة الاشراق، که بنا به اشارۀ سهروردی آن را به تفاریق نوشته بوده است («حکمة»، 10؛ نیز نک : شهرزوری، 19؛ قطبالدین، 14)، دانسته نیست؛ اما میدانیم که در آخر جمادیالآخر 582/ سپتامبر 1186، از تصنیف آن کتاب فارغ شده است (سهروردی، همان، 258). تعدد دستنویسها و شرحها و حواشی حکمة الاشراق، خاصه در قلمرو فرهنگی ایران، اهمیت این اثر را نزد متفکران نشان میدهد (نسخههای کتاب و بعضی شروح و حواشی را، نک : ریتر، 275-278).
تا آنجا که اکنون میدانیم، ظاهراً نخستین و مهمترین شرح بر حکمة الاشراق حدود یک قرن پس از سهروردی، به قلم شمسالدین محمد بن محمود شهرزوری (د پس از 687 ق/ 1288 م) پدیدآمده است. شهرزوری که نویسندۀ مهمترین و قدیمترین شرح احوال و آثار سهروردی نیز هست، در شرح حکمة الاشراق در واقع آراء و اندیشههای سهروردی را به شیوۀ اشراقی تبیین کرده است. گرچه دانشمند و فیلسوفی چون قطبالدین شیرازی از این اثر شهرزوری متأثر بوده است، اما باید گفت اهمیت این شرح و تا حدودی شخص شهرزوری تا این اواخر ناشناخته بوده است. شرح حکمة الاشراق به قلم شهرزوری را حسین ضیایی تصحیح، و با مقدمهای ممتع و مفید منتشر کرده است (تهران، 1372 ش).
پس از شهرزوری باید از شرح دانشمند مشهور، قطبالدین شیرازی (د 710 ق/ 1310 م) یاد کرد که در تصنیف این اثر متأثر از شهرزوری بوده است (نک : ص 11-13)؛ اما در توضیح بعضی مباحث فلسفی به روش مشاء قویدستتر است، و بهخصوص کوشیده است بعضی تعارضهای میان حکمة الاشراق را با آراء سهروردی در دیگر آثـارش تبیین و تـوجیه کنـد (نک : ابراهیمی، 262 بب ). قطبالدین این اثر را به نام جمالالدین علی بن محمد دستجـردانـی (مق 696 ق/ 1297 م) وزیر ارغـون، ایلخـان مغـول، مصدَّر ساخته است (ص 6-7). شرح حکمة الاشراق قطبالدین نخستینبار همراه با حواشی ملاصدرا بر آن، در 1313 ق در تهران منتشر شده است. متن انتقادی این اثر را هم عبدالله نورانی و مهدی محقق در تهران (1379 ش) به چاپ رساندهاند. این اثر قطبالدین، لابد به سبب شهرت علمی او، و گمنامی شرح شهرزوری، مورد توجه دانشمندان متأخرتر بوده است و به همین سبب حواشی متعدد بر آن نوشته شده است. آنچه از این حواشی میشناسیم یکی از آنِ مولانا عبدالکریم (د ح 900 ق/ 1495 م) است (حاجیخلیفه، 1/ 684- 685). مهمتر از همه، حواشی ممتع فیلسوف بزرگ، صدرالدین شیرازی (د 1050 ق/ 1640 م) است که نخستینبار در حاشیۀ شرح قطبالدین چاپ شد (تهران، 1313 ق) و از دیدگاه تاریخ فلسفه بهخصوص برای درک تحولات فکر فلسفی از مشاء تا اشراق و از اشراق تا حکمت متعالیـه، بسـی مهـم است (نیـز نک : ابـراهیمی، 519 بب ). حزین لاهیجی (د 1180 ق/ 1766 م) شاعر و دانشمند مشهور که رسالهای زیر عنوان «بحث با شیخ سهروردی در رؤیا» نوشته بوده است، هم حاشیهای بر شرح قطب داشته است (آقابزرگ، 6/ 121؛ سالک، 51، 59) که نسخهای از آن ظاهراً شناخته نشده است.
در بعضی منابع از شرحی بر حکمة الاشراق به قلم علامۀ حلی، دانشمند و متکلم نامدار شیعی (د 726 ق/ 1326 م)، یاد شده است (امین، 5/ 406؛ آقابزرگ، همانجا). چون در زمرۀ آثار او از چنین کتابی یاد نشده است، بعضی محققان در صحت انتساب آن به علامه تردید کردهاند (اشمیتکه، 73). آقابزرگ تهرانی (21/ 174) آورده است که میرزا محمد مشهدی در رسالۀ فارسی حقیقت معاد و حشر اجساد و ارواح و تحقیق فی معنی الایمان و الکفر از این کتاب علامۀ حلی نقل قول کرده است. اما در اثر مذکور آمده است که «علامه در شرح حکمت اشراق قول به وجود آن عالمِ مذکورِ موصوف را به انبیاء (ع) و به اولیاء و متألهین از حکما» نسبت داده است (گ 35)؛ و بیتردید مراد از «علامه» در این متن، علامه قطبالدین شیرازی است. چه، همان عبارت تقریباً بعینه و البته به عربی در شرح قطب هم آمده است: « ... و الانبیاء و الاولیاء و المتألهون من الحکماء معترفون بهذا العالم ... » (ص 493).
آقابزرگ طهرانی (13/ 211) از شرحی بر حکمة الاشراق نوشتۀ کمالالدین عبدالرحمان عتائقی حلی یاد کرده که در جمادیالآخر 756 از نگارش آن فارغ شده بوده است. آقابزرگ آن کتاب را دیده، و نوشته که شرحی مختصر و مزجی است، و گویا بنا بر اشارۀ حلی آن را از شرح قطبالدین استخراج کرده بوده است. حاجیخلیفه (1/ 684) نیز از شرحی بر حکمة الاشراق به قلم میر سید شریف جرجانی (د 816 ق) یاد کرده است، اما اشاره کرده که خود آن را ندیده است. در قرن 10 ق/ 16 م محمد بن زینالدین احسایی معروف به ابن ابی جمهور (زنده در 904 ق/ 1499 م) نیز شرحی بر حکمة الاشراق داشته است به نام بدایة النهایة فی الحکمة الاشراقیة (آقابزرگ، 3/ 59). در همان سده نجمالدین حاج محمود تبریزی (د 962 ق/ 1555 م) هم شرحی بر حکمة الاشراق نوشت که گویا نسخههایی از آن در ترکیه هست (ریتر، 277-278). میرداماد (د 1040 ق/ 1630 م) فیلسوف بلندپایۀ عصر صفوی نیز شرحی کوتاه به فارسی و عربی بر حکمة الاشراق دارد (1/ 523-527) که آن را برای امیر ابوالحسناء فراهانی نوشته است و مشتمل است بر نفی اعتقاد شیخ اشراق به تناسخ و شرح رموز تعریف علم منطق در شرح حکمة الاشراق به قلم قطبالدین شیرازی. جمالالدین مرعشی (د 1081 ق/ 1670 م)، فقیه و اصولی و شاعر شیعی، در همین دوران تعلیقهای بر حکمة الاشراق نوشته بوده است (کحاله، 3/ 157). در قرن 12 ق/ 18 م باید از شرح محمد اسعد بن علی یانیوی نقشبندی (د 1143 ق/ 1730 م) بر حکمة الاشراق یاد کرد (بغدادی، 1/ 206، 2/ 320). دیگر، شرحی مهم و مستوفى به فارسی موسوم به انواریه، بر مقدمه و قسم دوم حکمة الاشراق، از محمد شریف بن احمد هروی در دست است که از زندگی او هیچ نمیدانیم (دربارۀ این اثر و اهمیت آن، نک : کربن، مقدمه، 60-61؛ ثبوت، 134). این اثر به کوشش حسین ضیایی و آستیم در تهران (1358 ش) منتشر شده است.
از شروح بسیار متأخر، یکی شرح محمدباقر گیلانی (احتمالاً در قرن 12 ق/ 18 م) بر قسمتی از مقالۀ پنجم از قسم دوم حکمة الاشراق دربارۀ تناسخ است (مرعشی، 29/ 380)؛ و دیگر شرح عبدالنبی بن شیخ عبدالله شطاری، از دانشمندان شبهقارۀ هند در قرن 12 ق، به نام روح الارواح (عبدالحی، 5/ 270؛ ناروی، 327- 328). جز اینها بسیاری از اهل عرفان و فلسفه و فکر از حکمة الاشراق و آراء و اصطلاحات خاص سهروردی تأثیر پذیرفته بودهاند و این معنی از آثار و آراء آنها به وضوح پیدا ست (مثلاً نک : پورجوادی، 128 بب ؛ ثبوت، جم ). بعضی از محققان احتمال دادهاند که حکمة الاشراق توسط قبالیان یهودی به اسپانیا برده و مورد مطالعه و بحث عارفان یهود واقع شد و بر افکار و آراء اشراقیون یهود مؤثر افتاد (امین رضوی، 141).
تا آنجا که میدانیم ظاهراً نخستین ترجمۀ فارسی حکمة الاشراق به قلم فرزانه بهرام پسر فرشاد، معروف به کوچک بهرام (د 1048 ق/ 1735 م) و شاگرد آذر کیوان صورت پذیرفته بوده است. صاحب دبستان المذاهب در اینباره آورده که بهرام «تصانیف شیخ اشراق شهابالدین مقتول که در حکمت اشراق واقع شده، به پارسی معروفِ تازی آمیز ترجمه کرده» بوده است (کربن، همان، 61؛ کیخسرو، 40؛ ثبوت، 131).
محققان به ترجمهای از حکمة الاشراق به زبان سنسکریت هم اشاره کردهاند و گفتهاند که مورد استقبال زردشتیان هند قرار گرفته بوده است (امین رضوی، 137).
ترجمهای هم به زبان اردو از حکمة الاشراق همراه با خلاصهای از شرح قطبالدین، به قلم مولوی میرزا محمد هادی (د 1350 ق) در 1344 ق/ 1925 م در حیدرآباد دکن به چاپ رسیده است (ثبوت، 150).
حکمة الاشراق به قلم هانری کربن به زبان فرانسه ترجمه و منتشر شده است (پاریس، 1986 م). حسین ضیایی و جان والبریج هم آن را به انگلیسی ترجمه و چاپ کردهاند (یوتا، 2000 م). ترجمۀ فارسی این اثر به زبان فارسی به قلم سیدجعفر سجادی در تهران (1355 ش) منتشر شده است.
مآخذ
آقابزرگ، الذریعة؛ ابراهیمی دینانی، غلامحسین، شعاع اندیشه و شهود در فلسفۀ سهروردی، تهران، 1386 ش؛ اشمیتکه، زابینه، اندیشههای کلامی علامۀ حلی، ترجمۀ احمد نمایی، مشهد، 1378 ش؛ امین، حسن، اعیان الشیعة، بیروت،1406 ق/ 1986 م؛ بغدادی، هدیه؛ پورجوادی، نصرالله، اشراق و عرفان، تهران، 1380 ش؛ ثبوت، اکبر، «سهروردی در هند»، در عرفان، اسلام، ایران، بزرگداشت شیخ شهابالدین سهروردی، به کوشش شهرام پازوکی، تهران، 1385 ش؛ حاجی خلیفه، کشف؛ حبیبی، نجفقلی، مقدمه بر سه رساله از سهروردی، (هم )؛ دری، ضیاءالدین، کنز الحکمة، تهران، 1316 ش؛ رشر، نیکولاس، منطق سینوی، ترجمۀ لطفالله نبوی، تهران، 1381 ش؛ سالک، معصومه، کتابشناسی حزین لاهیجی، قم، 1374 ش؛ سهروردی، یحیى، «التلویحات»، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، به کوشش هانری کربن، تهران، 1976 م، ج 1؛ همو، «حکمة الاشراق»، مجموعۀ دوم مصنفات شیخ اشراق، به کوشش همو، تهران، 1331 ش/ 1952 م؛ همو، «قصة الغربة الغربیة»، مجموعۀ دوم مصنفات شیخ اشراق، به کوشش هانری کربن، تهران، 1331 ش/ 1952 م؛ همو، «کلمة التصوف»، سه رساله از شیخ اشراق، به کوشش و مقدمۀ نجفقلی حبیبی، تهران، 1356 ش؛ همو، «اللمحات»، سه رساله از شیخ اشراق، به کوشش نجفقلی حبیبی، تهران، 1356 ش؛ همو، «المشارع و المطارحات»، «المقاومات»، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، به کوشش هانری کربن، تهران، 1976 م، ج 1؛ شهرزوری، محمد، شرح حکمة الاشراق، به کوشش حسین ضیایی، تهران، 1372 ش؛ صدرالدین شیرازی، الاسفار الاربعة، قم، 1386 ق؛ عبدالحی، نزهة الخواطر، به کوشش شرفالدین احمد، حیدرآباد دکن، 1396 ق/ 1976 م؛ قطبالدین شیرازی، محمود، شرح حکمة الاشراق سهروردی، به کوشش عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، 1379 ش؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ کیخسرو اسفندیار، دبستان المذاهب، چ سنگی، 1267 ق؛ مرعشی، خطی؛ مشهدی، میرزا محمد، حقیقت معاد و حشر اجساد و رساله در حقیقت ایمان و کفر، نسخۀ خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، شم 673‘5؛ میرداماد، محمدباقر، مصنفات، به کوشش عبدالله نورانی، تهران، 1381 ش؛ ناروی، رحمان علی، تذکرۀ علمای هند، کراچی، 1961 م؛ نیز: